سلام .اینهم از شعرهای منتخب این هفته .چون هفته گذشته شعری نداده بودم اینبار دو شعر رو خدمتتون ارائه میدم.این هفته انجمن بابل مراسم بزرگداشتی برای مرحوم شاعر قیصر امین پور هم گذاشته بودند .روحشان شاد ویادشان گرامی باد .
تو آب جاری وپاکی برای شستن من منم همان که زده باز بی گدار به آب
حسودها به تنت خار طعنه کوبیدند چه ابلحانه فرو کرده اند خار به آب
گلی به دست در آغوشمی که شرعی نیست ببین چه دسته گلی داده روزگار به آب
رسیده است زمانی که پشت هم بزنم هزار بوسه کش دار و آب دار به آب
ولی تو برتر از آبی همیشه تشنه ترین لبت هنوز نداده است افتخار به آب
دو گونه هات که می افتد عکسشان در آب خیال می کنم افتاده دو انار به آب
ردیف آب فقط محض از تو گفتن بود وگرنه شاعر سیراب را چه کار به آب
اینم غزلی از آقای الله قلی پور:
هوای خوب حریمت مرا طهارت کرد کبوتر حرمت با شراب عادت کرد
کنار هرم ضریحت نزول شیطان مرد خدا به حرمت تو بنده را رعایت کرد
تمام زنگ تنم را کشید جلوه صحن چارچوب حرم باز ((خرق عادت ))کرد
چه آهوانه نشستم به ریزش امید چه خالقانه دو دستت مرا عمارت کرد
منم کسی که برای دو لحظه عاشقی ات به هر چه کفر زد و کشت ،بر عبادت کرد
به یاد بود من رفته از خود ،این خط _بس:
که سنگ قلب مرا جمله تو غارت کرد
ببخش بنده اگر با دو خط وصیت خود به پادشاهی سلطان دمی جسارت کرد
بین این جمله های معترضه,چشمهامان دروغگو شده اند
عینکت را بزن به چشمانت,دستهامان دوباره روشده اند
کوله پشتی درد بر دوشم,چشم خود را بریز پشت سرم
بغض های شکسته مانند , استخوانی دراین گلو شده اند
ساده لوحانه عاشقت بودم... ساده لوحانه عاشقم بودی
دست من که نبود این مردم , سینه چاکان آبرو شده اند
سیب بر روی گونه ام رویید , تب عشقت انار زاییده
جای پاشویه کردنش اینها, بر تنش مثل یک پتو شده اند
سگ گله! چه برسرت آمد,گوسفندی به گرگ تن داده
آه این بره های کوچک هم , گرگهای درنده خو شده اند
برزدی خویش رادلم گم شد,این دروغ نجیب چوپان داشت
بره هامان پلنگ را خوردند, بره ها زود کینه جو شده اند
تو زبان مرا نفهمیدی , بوی کافور می دهد این شهر
آفتابی ترین شب عشقست ... اسکلتها سفید مو شده اند
حرف را باید زد .درد را باید گفت .سلام عزیزان .اینهم شعر منتخب این هفته به سروده خانم الهام قریشی از شاعران انجمن بابل .
نظرات شما در ادامه راه این وبلاگ وانجمن مجازی ،پر از تاثیر مثبت است .بی دریغمان نفرمایید
چو زلف عاشقان پیکان تیر است
مرا بر آن دو چشمانت اسیر است
بیا زیبا که تا با هم بگردیم
به آن شهری که زیبایی امیر است
تو از خواب شب عاشق چه دانی ؟
در آن خوابی که یوسف هم وزیر است
نه از چاه ونه از گرداب ابرو
مرا در کفر اندامت که تیغ است
بیا بر خاک دل ما قصه گوییم
که اینجا زنده بودن یک کویر است
من امشب نبض زلفت را گرفتم
بگفتا ظلمتی در من که سیر است
خراب ومست چشمان تو امشب
مرا کردی شکاری که فقیر است
چرا طوفان چشمم امشب آشفت
مگر نوحی به مژگانت عبیر است
بیا تا با غزل دمساز گردیم
که بوسه بر نگاهت شبگیر است
سلام .این هفته به حول قوه الهی انجمن شعرمون برگزار شده .خدا رو شکر قریب به 40 نفری حضور داشتند .شاعران جوانی که گرد اساتید جمع شدند تا مست میزبانی شعر همدیگر شوند .اینهم منتخب شعر این هفته بود توسط شاعر علیرضا حسینی ، امیدوارم از نظرات سازندتون بی بهرمون نزارید .
دل من!
اگر نشدنی بود چرا عده ای شدند ومن نشوم؟
اگر نچشیدنی بود چرا عده ای چشیدند ومن نچشم؟
اگر ندیدنی بود چرا عده ای دیدند ومن نبینم؟
و اگر نرسیدنی بود چرا عده ای رسیدند ومن نرسم؟
خدمت بازدید کننده های بزرگوار سلام عرض میکنم .خوشحالم که وبلاگی رو تو این ایام زیبا تحت موضوعات شاعری شاعران شهرستان بابل دایر کردم .امیدوارم بتونیم که هفته ای یکبار موضوعات واشعار زیبای شاعران انجمن رو به نمایش بزاریم .تا
همگان استفاده کنند وما را در بهتر شدن این امر یاری،و در پایان امیدوارم که همیشه زیر سایه میزبان رمضان لیله القدری باشیم وبمونیم